انگلیسیها ضرب المثلی دارند که میگوید: “شیطان در جزییات است.”
به این معنا که انجام یک کار( اعم از طراحی، ساختن، یادگیری، اقدام و …) ممکن است در نگاه اول ساده به نظر بیاید اما وقتی درگیر انجام کار میشویم متوجه میشویم که قضیه از آنچه که به نظرمان میرسیده خیلی پیچیدهتر بوده.
هنگامی که به این ضربالمثل فکر میکنم، با خودم میگویم که سطح تخصص و مهارت آدمها را درکشان از جزییات و پیچیدگیها مشخص میکند.
در لیست ویژگیهای سیگانهای که دکتر سریع القلم برای چرچیل آماده کردهاند، اشاره شده که چرچیل توانایی افراد را همطراز با سطح درک آنها از جزئیات میدانسته.
مثلا در رشته خودم پزشکانی که بهتر طبابت میکنند درکشان از پیچیدگیهای چگونگی ایجاد بیماری، عوارض ممکن یک پروسیجر و ساز و کار دقیقتر داروها بیشتر است، چیزی که در نگاه اول ممکن است حتی به چشم نیاید.
از طرفی احساسم این است که اگر هنگام تحلیل و قضاوت در مورد پدیدهها اگر به جزییات توجه کمی نشان بدهیم، دچار یکسان انگاری پدیدهها میشویم( representativeness heuristic ما را به تحلیل نادرست و در نهایت تصمیم گیری نادرست هدایت میکند.)
در وهلهی اول این مطلب را نوشتم که اینجا باشد تا تلنگری به خودم باشد که هنگام درس خواندن، یادگیری و یا هر کار دیگری، حواسم به جزییات بیشتر باشد و تلاش کنم پیچیدگیهای مربوط به مسائل را بهتر درک کنم.
البته برای اقدام بهتر است که میکرواکشن طراحی کنیم، نمیدانم چگونه میتوان درکمان را از جزییات مربوط به یک مسئله بالا ببریم؟
مثلا اینکه بعد از یادگیری یک مفهوم سنارویی طراحی کنیم و کاکرد آن مفهوم را در ذهنمان محک بزنیم کفایت میکند؟
یا اینکه نیاز است در این مسیر به نمونههایی که در گذشته اتفاق افتاده مراجعه کنیم ؟( اصطلاحا case study داشته باشیم.)
قضیه هنوز برایم روشن نیست، اما تلاشم این است که میکرواکشنهایی در این جهت پیدا کنم.
به محض یافتن و روشنتر شدن قضیه، آنها را اینجا خواهم نوشت.